دیکتاتوری که غلط های املایی فاحشی داشت
بیسوادی رضا شاه، تا حدی از قلم برخی نویسندگان و اهالی رسانه به کرات تکرار شده است که بسیاری بر این باور پافشاری کرده اند که رضا شاه حتی سواد خواند و نوشتن نیز نداشته است.
بیسوادی رضا شاه، تا حدی از قلم برخی نویسندگان و اهالی رسانه به کرات تکرار شده است که بسیاری بر این باور پافشاری کرده اند که رضا شاه حتی سواد خواند و نوشتن نیز نداشته است. البته منظور از بیسوادی رضا شاه این است که علاوه بر اینکه او توانایی خواندن و نوشتن را ندارد بلکه به احتمال زیاد به جنبههای فرهنگی و دانش روز در علومی مانند علم نظامیگری نیز هیچ گونه اشرافی نداشته است. اینگونه است که وقتی سفیر آمریکا در تهران رضا شاه را «پسر بیسوادِ یک روستایی بیسواد» میخواند، به ندانستن اصول دیپلماسی و شئون حکومتی منطبق با مناسبات جهانی اشاره دارد. از این گذشته، درک شرایط جامعه و جریانهای سیاسی بعد از مشروطه، نقاط ضعفِ حکومت قاجار، راهکارهای رسیدن به قدرت و در ادامه اقدامات حکومتی بعد از رسیدن بر مسند قدرت از سوی رضا شاه نیز مسائلی نبوده است که رضاخان با بی سوادی قادر به درک آنها باشد چرا که او نه بر اساس درک و بینش بالای سیاسی- اجتماعی بلکه با هدایت انگلیسیها به قدرت رسید. حجتالاسلام رسول جعفریان -پژوهشگر تاریخ اسلام ایران- در یادداشتی، ضمن روایت ماجرای علی دشتی -روحانی روزنامهنگار- و تقدیم کردن ترجمه کتاب «تفوّق انگلوساکسون مربوط به چیست» به رضا شاه، زوایای مختلفی از واقعیت رضا شاه و جامعه ایرانی بعد از جنگ جهانی اول را روشن میکند. ضمن آنکه اهدای کتاب به شخص اول کشور و امید به تامل شاه به مضامین کتاب، این سوال را در ذهن ایجاد میکند که رضا شاه تا چه حد اهل مطالعه و کتاب بوده است؟ پاسخ روشن است رضاخان فرد بامطالعه و آگاه به علم و دانش رو در سطوح حداقلی آن نیز نبوده است.
علت زخمهای صورت رضاخان؟
در دورههای گذشته، یکی از نشانههای بارز شجاعت و شهامت لوطیهای محلهای تهران، تظاهر در بدمستی و قمهکشی و قرقکردن چهارراههای سر محل بود. در میان قزاق ها، دو نفر بوده اند که از همه بیشتر در شوشکه (شمشیر کشی) تظاهر داشته و افراد عادی قزاق، از عهده آرام کردن آنها بر نمیآمده. هر وقت یکی از این دو نفر مشغول این بیمزگی میشد، باید آن دیگری را مامور کنند که بتواند آقای وکیل باشی را مغلوب و سلاح او را غلاف کند. این دو نفر، یکی رضا و دیگری علیشاه بودهاند. رضاشاه اثر زخم یکی از این مبارزهها را بر صورت خود داشت. ولی از وقتی که رضا، رضاخان شده و به مقام افسری ارتقا یافت، دیگر از این قماش کارها نمیکرد، معروف است که اثر زخم روی دماغ رضاخان، بر اثر ضربتی بوده که علیشاه به او زده بوده است. آنچه را که تمام منابع و حتی نزدیکترین افراد خانواده رضا خان به آن اذعان داشتهاند و در صحت آن، هیچگونه تردیدی به خود راه ندادهاند، بیسوادی رضاخان است.
اعتراف محمدرضا پهلوی به بیسودای پدر
محمدرضا پهلوی در این زمینه مینویسد: سختی و مشقّت زندگی، از دست دادن پدر در دوران کودکی و نبودن وسیله، باعث شد که رضاشاه در ابتدای عمر، به مدرسه نرود و خواندن و نوشتن را نیاموزد.» تاج الملوک (همسر رضاشاه) در مصاحبهای با خبرنگار مجله کنفیدانس گفته بود: «پدر و مادر او از رعایای معمولی بودند و خودش هم اصلاً سواد نداشت». چنین فردی که حتی در موقع افسری هم قادر به نوشتن املاهای معمولی نبوده و نمیتوانسته کلمات را به طور صحیح با هم ترکیب کند، باید منشیان و نویسندگانی داشته باشد. به طوری که نطقهای او را کسانی، چون محمد علی فروغی مینوشتهاند و حتی در هنگام تبعید، نامههای معمولی وی، نگارش علی ایزدی بوده است.
نظر ملک الشعراء درباره سواد رضاشاه
ملک الشعراء بهار در کتاب خود نامهای از رضاخان را آورده است که غلطهای املایی فاحشی دارد: «آقای ح... یاور – قزاقهایی که معمور قزوین هستند هم اسم آنها را ممکن است پیدا کرد و مهر آنها را بهزنید به سورت و الا یک مهر ممکن نیست (این جا امضا کرده و بعد خط زده شده است) بعد ز. مهر کردن و رد کردن پول به آقای تقی خان قبض دریافت دارید، رضای سرتیپ. «محمدرضا کائینی یکی از تاریخ پژوهان کشور نیز در نامهای که اخیراً با انتشار عکسی از دست خط رضاخان مینویسد: «آنچه میبینید، از معدود دستخطهای باقی مانده از رضاخان است.» وی در ادامه مینویسد: نکته اش هم این است که قزاق سوادکوه در این چند خط، نوزده فقره غلط املایی دارد! از صدر کلام که با «مغرب الخاقان» (مقرب الخاقان) آغاز میشود تا کلماتی مثل «ترف» (طرف)، «حچ» (هیچ)، «معموریت» (ماموریت)، «به حچ وجح» (به هیچ وجه)، «کاغز» (کاغذ) و... الخ که در متن آن رخ مینماید. به گواه بسیاری از اسناد دیگر تاریخی (که در شمارههای آتی هفته نامه به بخشهایی از آن اشاره خواهد شد) رضاخان نمیتوانست سخنرانی طولانی ایراد کند. در مراسم احداث دانشگاه تهران فقط دو جمله گفت: «ایجاد دانشگاه، کاری است که ملت ایران بایستی خیلی قبل از این شروع کرده باشند، حال که شروعشده است باید جدیت شود که زودتر انجام گیرد.» این بود سخنرانی رضاشاه در مراسم احداث دانشگاه تهران!
ارسال نظرات